اندیشیدن
در سکوت.
آن که می اندیشد
بناچار دم فرو می بندد
اما آنگاه که زمانه
زخم خورده و معصوم
به شهادتش طلبد
به هزار زبان سخن خواهد گفت.
احمد شاملو
چند روز پیش با یکی از دوستان قدیمی، طبق سنت دیرینه مان از دوران دانشجویی، مشغول درد دل سیاسی اجتماعی بودم. انتقادهای درستش از نحوه ی برخورد روشنفکران ایرانی با پدیده ی انتخابات نیمه-دموکراتیک (به معنی آن چیزی که حضور نظارت استصوابی شورای نگهبان در ایران ایجاد کرده است) من رو به یاد دوران شکوفایی مطبوعات انداخت.
دوران جامعه و طوس دوران عجیبی بود. اما طولی نکشید که ورق برگشت. دوستان روشنفکر و دست به قلم ما، اما، علاقه ی خاصی دارند که علت برگشتن ورق رو تنها سانسور های دولت و عملیات کشتار دسته جمعی مطبوعات آزاد توسط برادران قوه ی قضاییه بدانند. آما در حین اختلاط با این دوست به یاد شعر مرقوم در سطور بالا افتادم. با خودم گفتم نکنه زمان این شعر دیگه گذشته! نکنه دیگه اونایی که دم فرو می بندن یا حرفی برای گفتن نداشته باشن و یا اینقدر این دوره ی خاموشیشان طولانی شده که دم فرو بستگی جزوی از وجودشون شده! نمی دونم که آیا این تحلیل می تونه تا حدودی شکوفایی موقتی کار مطبوعاتی و نویسندگی سیاسی-اجتماعی در ایران رو توجیه بکنه یا نه. ولی یه چیزی بهم میگه که فرار از آزادی جناب فروم خیلی هم بی ربط نبوده. ی
این سطور رو در انتقاد به دوستان عزیزی که با نوشتن خودشون رو در معرض نا مرادی های رسمی و غیر رسمی سیستم امنیتی جمهوری اسلامی قرار دادند نمی نویسم. من هیچگاه به خودم اجازه نخواهم داد که شجاعت و پایمردی اون ها رو زیر سوال ببرم. انتقاد من در واقع به خودم و تمامی کسان دیگری که ادعای روشنفکری و گاها روشنگری دارند است. ما باید بدانیم که سانسور تنها تاثیر مستقیم بر عدم انعکاس فکر و اندیشه ندارد. سانسور فضایی ایجاد می کند که در آن تولید کننده ی فکر نیازی به تولید ندارد و در نتیجه به تدریج ظرفیت تولید خود را از دست می دهد. در عین حال به دلیل عدم وجود فضای لازم، توانایی ها نیز تحت تاثیر قرار می گیرند. درست مثل غددی که در بدن وجود دارند و در اثر مصرف بی رویه ی موادی مانند ویتامین ها کم کم از کارایی خود می کاهند. این باعث می شود که در صورتی که فرد مصرف آن مواد را قطع کند، بدن به سرعت قادر به تامین مایحتاج مورد نیاز خود نخواهد بود.
اتفاقی که در سال اول شکوفایی مطبوعات در دوران خاتمی افتاد تنها فوران اندیشه های محدود تولید شده در دوران خفقان بود. پس از زمان کوتاهی، به دلیل اینکه توانایی تولید فکر تا حدود زیادی تحت الشعاع سانسور تحلیل رفته بود، کفگیرها به ته دیگ خورد و تکرار آغاز شد. شروع مجدد فشارها بر اصحاب مطبوعات توسط عمال قوه ی قضاییه نه تنها بهانه ای مقبول به دست ذهن خلاق نویسندگان داد تا عدم تولید فکر را توجیه کنند، بلکه با پایان دادن نسبی به آزادی مطبوعات فرصت برای آشکار شدن این خلاء به کلی از جامعه ی روشنفکری ربوده شد. امیدوارم که دوره ی بعدی (اگر بوجود بیاید) شاهد باز تولید این اتقفاق نباشد و تولید فکر جای نشخوار بی پایان اندیشه های جخ بازبینی شده را بگیرد.ی
در سکوت.
آن که می اندیشد
بناچار دم فرو می بندد
اما آنگاه که زمانه
زخم خورده و معصوم
به شهادتش طلبد
به هزار زبان سخن خواهد گفت.
احمد شاملو
چند روز پیش با یکی از دوستان قدیمی، طبق سنت دیرینه مان از دوران دانشجویی، مشغول درد دل سیاسی اجتماعی بودم. انتقادهای درستش از نحوه ی برخورد روشنفکران ایرانی با پدیده ی انتخابات نیمه-دموکراتیک (به معنی آن چیزی که حضور نظارت استصوابی شورای نگهبان در ایران ایجاد کرده است) من رو به یاد دوران شکوفایی مطبوعات انداخت.
دوران جامعه و طوس دوران عجیبی بود. اما طولی نکشید که ورق برگشت. دوستان روشنفکر و دست به قلم ما، اما، علاقه ی خاصی دارند که علت برگشتن ورق رو تنها سانسور های دولت و عملیات کشتار دسته جمعی مطبوعات آزاد توسط برادران قوه ی قضاییه بدانند. آما در حین اختلاط با این دوست به یاد شعر مرقوم در سطور بالا افتادم. با خودم گفتم نکنه زمان این شعر دیگه گذشته! نکنه دیگه اونایی که دم فرو می بندن یا حرفی برای گفتن نداشته باشن و یا اینقدر این دوره ی خاموشیشان طولانی شده که دم فرو بستگی جزوی از وجودشون شده! نمی دونم که آیا این تحلیل می تونه تا حدودی شکوفایی موقتی کار مطبوعاتی و نویسندگی سیاسی-اجتماعی در ایران رو توجیه بکنه یا نه. ولی یه چیزی بهم میگه که فرار از آزادی جناب فروم خیلی هم بی ربط نبوده. ی
این سطور رو در انتقاد به دوستان عزیزی که با نوشتن خودشون رو در معرض نا مرادی های رسمی و غیر رسمی سیستم امنیتی جمهوری اسلامی قرار دادند نمی نویسم. من هیچگاه به خودم اجازه نخواهم داد که شجاعت و پایمردی اون ها رو زیر سوال ببرم. انتقاد من در واقع به خودم و تمامی کسان دیگری که ادعای روشنفکری و گاها روشنگری دارند است. ما باید بدانیم که سانسور تنها تاثیر مستقیم بر عدم انعکاس فکر و اندیشه ندارد. سانسور فضایی ایجاد می کند که در آن تولید کننده ی فکر نیازی به تولید ندارد و در نتیجه به تدریج ظرفیت تولید خود را از دست می دهد. در عین حال به دلیل عدم وجود فضای لازم، توانایی ها نیز تحت تاثیر قرار می گیرند. درست مثل غددی که در بدن وجود دارند و در اثر مصرف بی رویه ی موادی مانند ویتامین ها کم کم از کارایی خود می کاهند. این باعث می شود که در صورتی که فرد مصرف آن مواد را قطع کند، بدن به سرعت قادر به تامین مایحتاج مورد نیاز خود نخواهد بود.
اتفاقی که در سال اول شکوفایی مطبوعات در دوران خاتمی افتاد تنها فوران اندیشه های محدود تولید شده در دوران خفقان بود. پس از زمان کوتاهی، به دلیل اینکه توانایی تولید فکر تا حدود زیادی تحت الشعاع سانسور تحلیل رفته بود، کفگیرها به ته دیگ خورد و تکرار آغاز شد. شروع مجدد فشارها بر اصحاب مطبوعات توسط عمال قوه ی قضاییه نه تنها بهانه ای مقبول به دست ذهن خلاق نویسندگان داد تا عدم تولید فکر را توجیه کنند، بلکه با پایان دادن نسبی به آزادی مطبوعات فرصت برای آشکار شدن این خلاء به کلی از جامعه ی روشنفکری ربوده شد. امیدوارم که دوره ی بعدی (اگر بوجود بیاید) شاهد باز تولید این اتقفاق نباشد و تولید فکر جای نشخوار بی پایان اندیشه های جخ بازبینی شده را بگیرد.ی
No comments:
Post a Comment